با خرد است که آدمیان به ستیغ دانش می رسند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
مریم مولایی(0)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :0
کل بازدید :1691
تعداد کل یاداشته ها : 3
03/12/13
11:31 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مهدی آقازاده[0]
عشق

خبر مایه
عناوین یادداشتهای وبلاگ
قول دفتر عشق عناوین یادداشتها[2]

قول

8سالگی:
نازنین:قول میدی تا آخر عمر با هم باشیم؟با هم بزرگ بشیم یا هم بمیریم؟
محمد:آره قول میدم تو هم قول میدی؟
نازنین: آره قول میدم

10سالگی:
محمد:این شاخه گل رز برای تو گرفتم
نازنین:ممنون خیلی قشنگه از این به بعد قول بده هر دفعه که اودی برام گل بیاری
محمد:قول میدمتو چی تو هم قول میدی برام گل بیاری؟
نازنین:آره منم هردفعه که اومدم برات گل نرگس میارم
محمد:قول میدی ؟
نازنین:آره قول میدم

15 سالگی:
محمد:نازنین ما داریم اسباب کشی میکنیم داریم میریم اون سمت شهر از این به بعد فقط روزای زوج میتونم بیام
نازنین:نمیتونی هر روز بیایی؟
محمد: نه برام سخته این همه راه هر روز بخوام بیام
نازنین:باشه پس قول میدی روزای زوج حتما بیایی؟
محمد:باشه قول میدم

19سالگی:
محمد خیلی دوست دارم حرف دلم بهت بگم حرف اصلی دلم
نازنین :چراتاحالا نگفتی؟ قول بده که قول بده همیشه حرف دلمون بهم بزنیم حرف اصلی دلمون؟
محمد:باشه قول میدم
نازنین:خب بگو گوش میدم خیلی مشتاقم بشنوم
محمد:ببین من خیلی دوست دارم میخوام به همه دنیا بگم که تو مال من هستی دوست دارم راحت رفت آمد داشته باشیم میخوام ازاد باشیم دیگه خسته شدم از بس بخاطر حانوادت مخفی کاری کردیم
نازنین:محمد چرا نمیری سراصل مطلب؟
محمد:باشه میگم میخوام بیام خواستگاریت
نازنین:ببین محمد من خیلی دوست دارم اما میدونی باید درسامون تموم بشه بعد
محمد:باشه صبرمیکنم

22سالگی:
نازنین:سلام من این سمت خیابون هستم بیا اینور
محمد:باشه وایسا اومدم
نازنین درحالی که داشت به گذر او از خیابان نگاه میکرد ناگهان دنیا به چشمش تیره شد انگار دنیا روی سرش داشت خراب میشد
او بدترین صحنه زدگیش را مشاهده میکرد صحنه ای که تمام امید و دلخوشی هایش به نا امیدی تبدیل شد صحنه ای که محمد داشت تمام قول هایش را زیر پا می گذاشت اون صحنه لحظه تصادف محمد بود.
به سرعت به طرفش دوید
پیکر بیجان وغرق در خونش را دربغل گرفت و...
نازنین:چشماتو باز کن تو به من قول دادی که تا اخر عمر پیشم بمونی قول دادی که هر دفعه اومدی پیشم برام گل بیاری یادته؟ بهم قول دادی که روزای زوج بیای منوببینی نکنه یادت رفته؟بهم قول دادی که همیشه حرفای دلت بهم بگی پس چی شد؟
مگه نگفتی میخوام بیام خواستگاریت پس چی شد پشیمون شدی؟
یادته گفتی میخوام به همه دنیا بگم که من مال تو هستم خب بلند شو بلند شو به همه دنیا بگو که من مال تو هستم فقط حرف بود؟
اما دیگر دیر بود و او دیگر در این دنیا نبود نبود که بخواد به همه قول هاش عمل کنه وبه نازنین ثابت کنه که چقدر دوستش داشت
نازنین:باشه بدقولی کن اما من هنوز سر قول هستم
یادته منم قول دادم تا اخر عر پیشت باشم بهت قول دادم که با تو بمیرم
باتمام بدفولی های محمد نازنین به قولش عمل کرد
او خودش را جلوی ماشین انداخت تا به قولش عمل کنه تا با اومرده باشد وتا آخر عمربا او باشد.                                                                   
                                                                      


90/11/25::: 9:16 ص
نظر()
      دفتر عشق